امروز ناز عذر جفاهای رفته از وحشی بافقی غزل 44

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست

1 امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست

2 من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت حرف عنایتی که تبسم، نگفته خواست

3 از نوک غمزه سفته شد و خوب سفته شد درهای راز هم که نگاهش نسفته خواست

4 لطف آمد و تلافی سد ساله می‌کند خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست

5 بارد به وقت خود همه باران التفات ابر عنایتی که ریاضی شکفته خواست

6 دل را نوید کاتش خوی تو پاک سوخت خار و خسی کش از سر آن کوی رفته خواست

7 شکر خدا را که مرد به بیداری فراق وحشی کسی که دیدهٔ بخت تو خفته خواست

عکس نوشته
کامنت
comment