- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز سماع است و شراب است و صراحی یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی
2 زان جنس مباحی که از آن سوی وجود است نی اباحتی گیج حشیشی مزاحی
3 روحی است مباحی که از آن روح چشیدهست کو روح قدیمی و کجا روح ریاحی
4 در پیش چنین فتنه و در دست چنین می یا رب چه شود جان مسلمان صلاحی
5 زین باده کسی را جگر تشنه خنک شد کو خون جگر ریخت در این ره به سفاحی
6 جاوید شود عمر بدین کاس صبوحی ایمن شود از مرگ و ز افغان نیاحی
7 این صورت غیب است که سرخیش ز خون نیست اسپید ز نور است نه کافور رباحی
8 شمعی است برافروخته وز عرش گذشته پروانه او سینه دلهای فلاحی
9 سوزیده ز نورش حجب سبع سماوات پران شده جانها و روانها ز نواحی
10 این حلقه مستان خرابات خراب است دور از لب و دندان تو ای خواجه صاحی
11 شاباش زهی حال که از حال رهیدیت شاباش زهی عیش صبوحی و صباحی
12 با خود ملک الموت بگوید هله واگرد کاین جا نکند هیچ سلاح تو سلاحی
13 ما را خبری نی که خبر نیز چه باشد خود مغفرت این باشد و آمرزش ماحی
14 از غیب شنو نعره مستان و خمش کن یک غلغله پاک ز آواز صیاحی
15 ور نه بدو نان بنده دونان و خسان باش میخور پی سه نان ز سنان زخم رماحی
16 فارس شده شمس الحق تبریز همیشه بر شمس شموس و نکند شمس جماحی