- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز روز نوبت دیدار دلبرست امروز روز طالع خورشید اکبرست
2 دی یار قهرباره و خون خواره بود لیک امروز لطف مطلق و بیچاره پرورست
3 از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن کانها به او نماند او چیز دیگرست
4 هر کس که دید چهره او نشد خراب او آدمی نباشد او سنگ مرمرست
5 هر مؤمنی که ز آتش او باخبر بود در چشم صادقان ره عشق کافرست
6 ای آنک بادههای لبش را تو منکری در چشم من نگر که پر از می چو ساغرست
7 زد حلقه روح قدس مه من بگفت کیست آواز داد او که کمین بنده بر درست
8 گفتا که با تو کیست بگفت او که عشق تو گفتا کجا است عشق بگفت اندر این برست
9 ای سیمبر به من نظری کن زکات حسن کاین چشم من پر از در و رخسار از زرست
10 گفت از شکاف در تو به من درنگر از آنک دستیم بر در تو و دستیم بر سرست
11 گفتا که ذره ذره جهان عاشق منند رو رو که این متاع بر ما محقرست
12 پیش آ تو شمس مفخر تبریز شاه عشق کاین قصه پرآتش از حرف برترست