امروز روز از جلال الدین محمد مولوی غزل 448

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

امروز روز نوبت دیدار دلبرست

1 امروز روز نوبت دیدار دلبرست امروز روز طالع خورشید اکبرست

2 دی یار قهرباره و خون خواره بود لیک امروز لطف مطلق و بیچاره پرورست

3 از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن کان‌ها به او نماند او چیز دیگرست

4 هر کس که دید چهره او نشد خراب او آدمی نباشد او سنگ مرمرست

5 هر مؤمنی که ز آتش او باخبر بود در چشم صادقان ره عشق کافرست

6 ای آنک باده‌های لبش را تو منکری در چشم من نگر که پر از می چو ساغرست

7 زد حلقه روح قدس مه من بگفت کیست آواز داد او که کمین بنده بر درست

8 گفتا که با تو کیست بگفت او که عشق تو گفتا کجا است عشق بگفت اندر این برست

9 ای سیمبر به من نظری کن زکات حسن کاین چشم من پر از در و رخسار از زرست

10 گفت از شکاف در تو به من درنگر از آنک دستیم بر در تو و دستیم بر سرست

11 گفتا که ذره ذره جهان عاشق منند رو رو که این متاع بر ما محقرست

12 پیش آ تو شمس مفخر تبریز شاه عشق کاین قصه پرآتش از حرف برترست

عکس نوشته
کامنت
comment