- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز که در کوی خرابات الستم از حسرت یاقوت لبت باده پرستم
2 سجاده و تسبیح به یک گوشه نهادم وز کفر سر زلف تو زنار ببستم
3 ترک سر و زر کردم و دین و دل و دنیا در دیر مغان رفتم و فارغ بنشستم
4 دردانه طمع کردم و در دام فتادم فارغ شدم از دانه و از دام بجستم
5 ای مطرب خوش نغمه! بزن پرده ی عشاق وی ساقی وحدت! بده آن باده به دستم
6 هیچم خبری نیست ز فردای قیامت امروز که چون نرگس سرمست تو مستم
7 چون من شدم از دست، بگیر از سر یاری دست من افتاده که در پای تو پستم
8 در عالم وحدت که در آن هیچ نگنجد چون نیستم، ای خواجه! مپندار که هستم
9 چون حیدر کرار به فرمان محمد در کعبه ی جان رفتم و بتها بشکستم