امروز مرده از جلال الدین محمد مولوی غزل 874

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

امروز مرده بین که چه سان زنده می‌شود

1 امروز مرده بین که چه سان زنده می‌شود آزاد سرو بین که چه سان بنده می‌شود

2 پوسیده استخوان و کفن‌های مرده بین کز روح و علم و عشق چه آکنده می‌شود

3 آن حلق و آن دهان که دریدست در لحد چون عندلیب مست چه گوینده می‌شود

4 آن جان به شیشه‌ای که ز سوزن همی‌گریخت جان را به تیغ عشق فروشنده می‌شود

5 بسیار دیده‌ای که بجوشد ز سنگ آب از شهد شیر بین که چه جوشنده می‌شود

6 امروز کعبه بین که روان شد به سوی حاج کز وی هزار قافله فرخنده می‌شود

7 امروز غوره بین که شکر بست از نشاط امروز شوره بین که چه روینده می‌شود

8 می‌خند ای زمین که بزادی خلیفه‌ای کز وی کلوخ و سنگ تو جنبنده می‌شود

9 غم مرد و گریه رفت بقای من و تو باد هر جا که گریه ایست کنون خنده می‌شود

10 آن گلشنی شکفت که از فر بوی او بی داس و تیش خار تو برکنده می‌شود

11 پاینده گشت خضر که آب حیات دید پاینده گشت و دید که پاینده می‌شود

12 پاینده عمر باد روان لطیف ما جان را بقاست تن چو قبا ژنده می‌شود

13 خاموش و خوش بخسپ در این خرمن شکر زیرا شکر به گفت پراکنده می‌شود

14 من خامشم ولیک ز هیهای طوطیان هم نیشکر ز لطف خروشنده می‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment