- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد شرم تغافل آخر حق وفا ادا کرد
2 خاک رهیم ما را آسان نمیتوان دید مژگان خمید تا چشم آهنگ پیش پا کرد
3 گرد بساط تسلیم در عجز نازها داشت پرواز خود سریها زان دامنم جدا کرد
4 یا رب که خشک گردد مانند شانه دستش مشاطهایکه دل را از طرهء تو واکرد
5 فطرت ز خلق می خواست آثار قابلیت جز دردسر نبودیم ما را به ما رها کرد
6 غرق نم جبینم از خجلت تعین کار هزار توفان این یک عرق حیا کرد
7 گفتیم شخص هستی نازی به شوخی آرد تمثال جلوهگر شد آیینه خندهها کرد
8 دانش جنون شد اما نگشود رمز تحقیق بند قبال نازی پیراهنم قباکرد
9 در عقدهٔ تعلق فرسوده بود فطرت ازخودگسستن آخر این رشته را رساکرد
10 ای وهم غیر ما را معذور دار و بگذر دلخانهایستکانجا نتوان به زور جاکرد
11 رستن ز قلزم وهم از سرگذشتنی داشت یاس اینکدو به خود بست تا زندگی شناکرد
12 دست ترحمکیست مژگان بیدل ما بر هرکه چشم واشد پیش از نگه دعا کرد