به دریا خویش را تا لا نبینی از غبار همدانی غزل 100

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

به دریا خویش را تا لا نبینی

1 به دریا خویش را تا لا نبینی به دامان لولوء لالا نبینی

2 نهان در سینه چند ای گوهر دل صدف تا نشکنی دریا نبینی

3 اگر مجنون شدی چندانکه پوئی به جز لیلی در این صحرا نبینی

4 بسوی ما نکو بنگر که دیگر نشانی در جهان از ما نبینی

5 چه آمد بر سر از عشقم که در وی سر موئی بجز سودا نبینی

6 دلا دیوانگی کن ور نه زنجیر از آن زلف سیه بر پا نبینی

7 اگر پروانه سان پرها نسوزی جمال شمع بی پروا نبینی

8 نشان از آن کمر وقتی بیابی که خود را در میان پیدا نبینی

9 بیا ساقی که بی آن چشم مخمور مرا جز اشک در مینا نبینی

10 غبارا چشم بینائی بدست آر که در لالا به جز الّا نبینی

عکس نوشته
کامنت
comment