- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم همان انگشتر ملک سلیمان بود در دستم
2 درینگلشن نه گل دیدم نه رمز غنچه فهمیدم ز دل تا عقده وا شد چشم حیران بود در دستم
3 ز غفلت ره نبردم در نزاکتخانهٔ هستی ز نبضم رشتهواری زلف جانان بود در دستم
4 به هر بیدستگاهی گر به قسمت میشدم قانع کف خود دامن صحرای امکان بود در دستم
5 ندامت داشت یکسر رونق گلزار پیدایی چوگل آثار شبنم زخم دندان بود در دستم
6 به بالیدن نهال محنتم فرصت نمیخواهد ز پا تا میکشیدم خار پیکان بود در دستم
7 پی تحصیل روزی بسکه دیدم سختی دوران به چشمم آسیا گردید اگر نان بود در دستم
8 جنون آوارهٔ دیر و حرم عمریست میگردم مکاتیب نفس پر هرزه عنوان بود در دستم
9 کفی صیقل نزد سودن دین هنگامهٔ عبرت به حسرت مردم و آیینه پنهان بود در دستم
10 درین مدتکه سعی نارسایم بال زد بیدل همین لغزیدن پایی چو مژگان بود در دستم