1 به سوی ما گهی دلدار میآید به جنگ اما نوازش مینماید شیشه دل را به سنگ اما
2 ندارد آن نزاکت گل که با یارش کنم نسبت به رخسارش شباهت پارهای دارد به رنگ اما
1 در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست نه فلک پیشش نشان تیر آهی بیش نیست
2 چیست این طول امل فکری کن ای سستاعتقاد بر سر آمد وعده آخر سال و ماهی بیش نیست
1 آن شوخ دلآر رخ زیباش لطیف است بر روی چو گل زلف چلیپاش لطیف است
2 چشم سیهاش نام خدا معدن ناز است طرز نگه نرگس شهلاش لطیف است
1 پیچ و تاب زلف مشکینت شده زنجیرها بند بر پا مانده در زنجیر زلفت شیرها
2 دردم افزون شد نمیدانم ز عشقت چون کنم با وجود آنکه کردم در غمت تدبیرها