روشن شود ز دود دماغم چراغ از قدسی مشهدی غزل 317

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

روشن شود ز دود دماغم چراغ فیض

1 روشن شود ز دود دماغم چراغ فیض فیض است آنقدر، که ندارم دماغ فیض

2 یک شاخ گل ز گل نشود پاک، گردوکون تا حشر گل برند به خرمن ز باغ فیض

3 از هر طرف دریچه فیضی‌ست بر دلم بیهوده از در که کنم من سراغ فیض؟

4 بهر مرکّب قلم فیض بخش من آورده‌اند دوده ز دود چراغ فیض

5 ساقی نموده نذر حریفان به بزم نظم روز ازل که ریخته می در ایاغ فیض

6 ای آنکه برده ذوق سماعت ز خویشتن ترسم که آستین بزنی بر چراغ فیض

7 از سنگ کاهلی، در اندیشه را مبند قدسی دگر مسوز دلم را به داغ فیض

عکس نوشته
کامنت
comment