1 تا زخم مصیبت دل خاقانی آزرد از نالهٔ او جهان بنالید به درد
2 از بس که طپانچه زد فرا روی چو ورد روش چو فلک کبود و چون مه شد زرد
1 لاف از دم عاشقان زند صبح بیدل دم سرد از آن زند صبح
2 چون شعلهٔ آه بیدلان نقب در گنبد جان ستان زند صبح
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به