1 تا بُخل و حسادت به جهان راهبر است آزاده ذلیل و راستگو در خطر است
2 خون تو مدرسا هدر گشت بلی خونی که شبی گذشت بر وی هدر است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا مژدهای داد خوشآهنگ و دلاویز مرا
2 گفت کآزادیخواهان دیار کشمر برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا
1 دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به من، چون به یار غار محمد
2 ما و محمد دو دوستار قدیمیم کی رود از یاد دوستار، محمد
1 دلم از عشق آن بت نوشاد چند باید شکسته و ناشاد
2 چند باید ستم براین دل و جور که دل است این، نه آهن و پولاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به