-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به لوح جسمکه یکسر نفس خطوط حک استش دل انتخاب نمودم به نقطهایکه شک استش
2 به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش
3 در آن مکانکه غبارم به یادکوی تو بالد سماک با همه رفعت فروتر از سمک استش
4 از این بساط گرفتم عیار فطرت یاران سری که شد تهی از مغز گردش فلک استش
5 به ابر و رعد خروشم حقی استکاین مژه ی تر اگر به ناله نباشد به گریه مشترک استش
6 به تیغ کینه صف عجز ما به هم نتوان زد که همچو موج زگردن شکستگی کمک استش
7 نگاه بهره ز روشندلی نبرد وگرنه سیاهی دو جهان از چراغ مردمک استش
8 به حرمت رمضان کوش اگر ز اهل یقینی همین مه است که آدم طبیعت ملک استش
9 چنینکه خلق به نور عیان معامله دارد حساب جوهر خورشید و چشم شبپرک استش
10 ز خوان دهر مکن آرزوی لذت دیگر همانقدرکه به زخم دلی رسد نمک استش
11 اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش