-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا خاک صفت معتکف آن سر کویم بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
2 چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
3 گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست چون رفت ز شهر آنکه من آشفته اویم
4 عیسی دم من چون سر بیمار ندارد پیش که روم درد دل خود بکه گویم
5 کردم قدم از سر که روم راه هوایش کین راه نشاید که بدین پای بپویم
6 تا روی نهم بر کف پایت دهدم دست کز خاک سر کوی تو چون سبزه برویم
7 حیف است که اغیار برد میوه وصلت وز باغ رخت من گل سیراب نبویم
8 گفتی که حسین از در ما چون نرود هیچ من چون روم ای جان که گدای سر کویم