به ساقی درنگر از جلال الدین محمد مولوی غزل 1044

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به ساقی درنگر در مست منگر

1 به ساقی درنگر در مست منگر به یوسف درنگر در دست منگر

2 ایا ماهی جان در شست قالب ببین صیاد را در شست منگر

3 بدان اصلی نگر کغاز بودی به فرعی کان کنون پیوست منگر

4 بدان گلزار بی‌پایان نظر کن بدین خاری که پایت خست منگر

5 همایی بین که سایه بر تو افکند به زاغی کز کف تو جست منگر

6 چو سرو و سنبله بالاروش کن بنفشه وار سوی پست منگر

7 چو در جویت روان شد آب حیوان به خم و کوزه گر اشکست منگر

8 به هستی بخش و مستی بخش بگرو منال از نیست و اندر هست منگر

9 قناعت بین که نرست و سبک رو به طمع ماده آبست منگر

10 تو صافان بین که بر بالا دویدند به دردی کان به بن بنشست منگر

11 جهان پر بین ز صورت‌های قدسی بدان صورت که راهت بست منگر

12 به دام عشق مرغان شگرفند به بومی که ز دامش رست منگر

13 به از تو ناطقی اندر کمین هست در آن کاین لحظه خاموشست منگر

عکس نوشته
کامنت
comment