- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات همواره منم معتکف راه خرابات
2 کردند همه خلق همی خطبهٔ شاهی چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات
3 من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم چون شاه خرابات بود ماه خرابات
4 گر صومعهٔ شیخ خبر یابد ازین حرف حقا که شود بندهٔ خرگاه خرابات
5 بشنو که سنایی سخن صدق به تحقیق آن کس که چنو نیست هواخواه خرابات
6 او نیست به جز صورت بی هیئت بی روح افگنده به میدان شهنشاه خرابات
7 آن روز مبادم من و آن روز مبادا بینند ز من خالی درگاه خرابات
8 شیر نر اگر سوی خرابات خرامد روباه کند او را روباه خرابات
9 آنکو «لمن الملک» زند هم حسد آید او را ز خرابات و علیالاه خرابات