- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به پستی وانماند هر که از دردی نشان دارد سحر از چاکهای دل به گردون نردبان دارد
2 به دوش الرحیلی بار حسرت میکشد عالم جرس عمریست چون گل محمل این کاروان دارد
3 بجز وحشت نمیبالد ز اجزای جهانگردی چمن از برگ برگ خویش دامن بر میان دارد
4 به ذوق عافیت خون خورردنت کار است معذوری در اینجا گر همه مغز است درد استخوان دارد
5 مکن با چشم تر سودا اگر محو تماشایی بهار حیرت آیینه در شبنم خزان دارد
6 سخن باشد دلیل زندگی روشنخیالان را غم مردن ندارد شعلهٔ ما تا زبان دارد
7 در آغوش نشاط دهر خوابیدهست کلفتها شکستن در طلسم شوخی رنگ آشیان دارد
8 به صدگلزار رعنایی به چندین رنگ پیدایی همان ناموس یکتایی مرا از من نهان دارد
9 غبارم پر نمیزد گر نمی سر می زد از اشکم عنان وحشت من عجز این واماندگان دارد
10 نشاط حسن میبالد ز درد عاشقان بیدل گلستان خنده دربار است تا بلبل فغان دارد