-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به درگاه فرمانده ی کوفه برد بدان نابکار بد اختر سپرد
2 مرآن هم فرستاد نزد یزید گرامی سر هر دو فرخ شهید
3 یکی نامه بنوشت زی شاه شام که این نغز خدمت به من شد تمام
4 چنین شاه شامش به پاسخ نوشت که باد آفرین برتو ای خوش سرشت
5 چون از کار مسلم بپرداختی مرا از وی آسوده دل ساختی
6 به هش باش از زاده ی بوتراب که ناگه نیارد به کوفه شتاب
7 پس از قتل عم زاده ی شاه دین دگر هانی آن کشته ی راه دین
8 زمذحج نژادان گروهی پلید؟ نشستند وکردند گفت و شنید
9 که عم زاده ی شاه و سالار ما فتادند از تیغ کین چون زپا
10 روا نیست تنشان به بازارها کشانند برخاک و بر خارها
11 بکوشید تا آن بدن های پاک ستانیم و سازیم پنهان به خاک
12 ببستند پیمان و برخاستند یکی رزم با دشمن آراستند
13 تن مسلم و هانی پاکزاد گرفتند ز اهریمن بد نژاد
14 به خاک اندرونشان نهان ساختند وزان پس به ماتم بپرداختند
15 نکوهش به ناپاک خوی همه تفوباد بر رای و روی همه
16 که در زندگیشان نگشتند یار شدند ازپس مرکشان سوگوار
17 چو ازکار مسلم بپرداختم ز نو باوه گانش سخن ساختم