- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
2 مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟ اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
3 به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
4 غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
5 چکد بر برگ نسرینش دمادم لاله زان هر دم چو غنچه دل پر از خون، همچک گل پاره گریبانم
6 شفق شد خالد از خون مشرق پیشانی دلبر قیامت خاست، تا کی زندهای؟ زین نکته حیرانم