-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به کام اندرش نیش ها چون گراز تو گفتی که اهریمن آمد فراز
2 بپرسید مختار کاین زن زکیست؟ بدین درگه آوردنش بهر چیست؟
3 بدوگفت عبداله این نیست زن بگویم کنون نام او با تو من
4 مراین قیس بن حفص شیبانی است که درخورد نفرین یزدانی است
5 بدین چادر و موزه می خواست جان، رها سازد از خشم میر جهان
6 بیاوردمش تا سزایش دهی به بدتر عقوبت جزایش دهی
7 که این نیز بوده است درکربلا ستمگر بر شاه اهل ولا
8 بفرمود تا برخرش باژگون نشاند دم خر به دست اندرون
9 چنانش برد سوی بازارها سگالد همی با وی آزارها
10 پس آنگه به دوزخ روان سازدش درآتش مکان جاودان سازدش
11 و را پور کامل به زخم درشت به بازار برد و بگرداند و کشت
12 همان کرد کو را بفرمود میر بپرداخت روی جهان زان شریر
13 بیامد یکی مرد از آن پس ز در به مختار گفت: ای کلید ظفر
14 بدان ره که زی بصره گردد کشان مرا بوستانی است مینو نشان