- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به پیش کعبه ابراهیم ادهم بحق میگفت کای دارای عالم
2 مرا معصوم خواه و بی گنه دار گناهی کان رود زانم نگه دار
3 یکی هاتف خطابش کرد آنگاه که این عصمت که میخواهی تو در راه
4 همین بودست از من خلق را خواست اگر کار تو و ایشان کنم راست
5 که تا جمله بهم معصوم مانید همه از رحمتم محروم مانید
6 هزاران بحرِ رحمت بی قیاسست ولیکن بنده را جای هراسست
7 ندارم از جهان جز بیمِ جان من ز درد او زبان ترجمان من
8 چو من از عمر بهبودی ندیدم زیان دیدم ولی سودی ندیدم
9 بمُردن راضیم زین زندگانی اگر بازم رهانی میتوانی
10 ز سر تا پای من جای نظر نیست که بروی هر زمان زخمی دگر نیست