- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی
2 چه بود حیات بیاو هوسی و چارمیخی چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی
3 قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی
4 خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی
5 ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی
6 به میان دلق مستی به قمارخانه جان بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی
7 خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی
8 ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی
9 همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش همه را نظاره میکن هله از کنار بامی
10 ز تو یک سؤال دارم بکنم دگر نگویم ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی