به مبارکی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2834

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی

1 به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی

2 چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی

3 قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی

4 خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی

5 ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی

6 به میان دلق مستی به قمارخانه جان بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی

7 خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی

8 ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی

9 همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش همه را نظاره می‌کن هله از کنار بامی

10 ز تو یک سؤال دارم بکنم دگر نگویم ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی

عکس نوشته
کامنت
comment