- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها سر تار نظر شد رشته تسبیح کوکبها
2 به روی برگ گل تا قطره شبنم نپنداری بهار از حسرت فرصت به دندان میگزد لبها
3 به خلوتخانه کام «نهنگ لا» زدم خود را ستوه آمد دل از هنگامه غوغای مطلبها
4 کند گر فکر تعمیر خرابیهای ما گردون نیاید خشت مثل استخوان بیرون ز قالبها
5 خوشا بیرنگی دل دستگاه شوق را نازم نمیبالد به خویش این قطره از طوفانمشربها
6 ندارد حسن در هر حال از مشاطگی غفلت بود تهبندی خط سبزهخط در ته لبها
7 خوشا رندی و جوش ژندهرود و مشرب عذبش به لب خشکی چه میری در سرابستان مذهبها؟
8 تو خوی پنداری و دانی که جان بردم نمیدانی که آتش در نهادم آب شد، از گرمی تبها
9 مبادا همچو تار سبحه از هم بگسلد غالب نفس با این ضعیفی برنتابد شور یاربها