-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خیال چشمکه میزند قدح جنون دل تنگ ما که هزار میکده میدود به رکابگردش رنگ ما
2 به حضور زاویهٔ عدم زدهایم بر در عافیت که زمنت نفسکسی نگدازد آتش سنگ ما
3 به دل شکسته ازین چمن زدهایم بالگذشتنی که شتاب اگرهمه خون شود نرسد بهگرد درنگ ما
4 کسی از طبیعت منفعل بهکدام شکوه طرف شود نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
5 بهفسون هستی بیخبر، زشکست شیشهٔ دل حذر شب خون بهخواب پری مبر ز فسانههای ترنگ ما
6 گهری زهر دو جهانگران، شده خاک نسبت جسم و جان سبکیم ین همهکاین زمان به ترازو آمده سنگ ما
7 ز دل فسرده به نالهای نرسید تاب وتب نفس ببرید ناخن مطرب ازگره بریشم چنگ ما
8 سخن غرور جنون اثر، به زبان جرأت ماست تر مژه بشکنی به ره نظر، پراگردهی به خدنگ ما
9 چه فسانهٔ ازل و ابد چه امل طرازی حرص وکد؟ به هزارسلسله میکشد سرطرةتوزچنگ ما
10 ز غبار بیدل ناتوان دل نازکت نشودگران که رود زیادتوخودبه خود چونفس زآینه زنگ ما