1 به مجلس کو نزیل جود خویش است کجا یارم که نزل دون فرستم
2 اگرچه ماهی از یونس شرف یافت به یونس فلس ماهی چون فرستم
3 چه مرغم کز پی شهباز شیبت قبا اطلس، کلاه اکسون فرستم
4 کلاه از زرکش خورشید سازم قبا از ازرق گردون فرستم
1 کار گیتی را نوائی مانده نیست روز راحت را بقایی مانده نیست
2 زان بهار عافیت کایام داشت یادگار اکنون گیایی مانده نیست
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
1 در این عهد از وفا بوئی نمانده است به عالم آشنارویی نمانده است
2 جهان دست جفا بگشاد آوخ وفا را زور بازویی نمانده است