1 به ارشاد ادب در دستگاه خودسران مگذر دهل نابسته بر لب در صف واعظگران مگذر
2 به تحسین خسیسان هیچ نفرینی نمیباشد به روی تیغ بگذر بر لب بیجوهران مگذر
3 دو عالم ننگ دارد یک قدم لغزش به خود بستن چو خط امتحان بر جادهٔ کج مسطران مگذر
4 تهی شو از خود و راحت شمر آفات دنیا را گر اینکشتی نداری از محیط بیکران مگذر
5 مروت نیست ای منعم ز درویشان تبرایت به شکر فربهی از پهلوی این لاغران مگذر
6 به خوان نعمت اهل دول ننگ است خو کردن اگر آدم سرشتی در چراگاه خران مگذر
7 سراغ عافیت از خلق بیرون تازیی دارد به هرسو بگذری زین دشت و در جز بر کران مگذر
8 تامل در طریق عشق دارد محمل خجلت بههر راهیکه میباید گذشت از خودگران مگذر
9 تجردپیشه را نام تعلق میگزد بیدل مسیحا گر نهای ازکوچهٔ سوزنگران مگذر
دیدگاهها **