به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان از کلیم غزل 350

کلیم

کلیم

کلیم

به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد

1 به بزمت شب خوش آن عاشق که سرگرم فغان افتد شود چون صبح روشن راست چون شمع از زبان افتد

2 چمن از بس که تاریکست بی‌شمع جمال او فروزم گر چراغ ناله مرغ از آشیان افتد

3 به خلوت هم نقاب از چهره هرگز برنیندازد مبادا شمع را زین بیشتر آتش به جان افتد

4 قبول عشق اگر داری طمع، از خرمی بگذر که گل چون بشکفد اینجا ز چشم باغبان افتد

5 اگر بر هم خورد عالم همان بر جای خود باشم نخواهد بردنش گر سایه در آب روان افتد

6 به سوز سینه پرناوکم گاهی نگاهی کن تماشا دارد آن آتش که اندر نیستان افتد

7 کلیم از چشم یار افکند این بخت سیه ما را الهی کوکب بختم ز بام آسمان افتد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر