به گلشنی که ز رویت نقاب میافتد
1
به گلشنی که ز رویت نقاب میافتد
ز چشم شبنم او آفتاب میافتد
2
به حشر دیدهٔ بیاشک را بهایی نیست
گهر ز قدر فتد چون ز آب میافتد
3
فریب وعدهات آبی نزد بر آتش دل
چو تشنهای که به دام سراب میافتد
4
به غیر گلشن کویت طبیب راه بخست
اگر بخلد رود در عذاب میافتد