1 به خدایی که آفرین کرده ست زیرکان را به خویشتن داری
2 که نیرزد به نزد همت من ملک هر دو جهان به یک خواری
1 این هستی تو ، هستی هست دگر است وین مستی تو ، مستی مست دگر است
2 رو ، سر به گریبان تفکر درکش کاین دست تو ، آستین دست دگر است
1 ای آنکه تو را پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری پیش پرسته ؟
2 گویی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته
1 آبی ، مگر چو من ز غم عشق زرد گشت از شاخ ، همچو چوک بیاویخت خویشتن