-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط شهد جام عیش را با زهر غم کرد اختلاط
2 راحتی نبود به کس در محنتآباد جهان جای آسایش نباشد صحن و بام این رباط
3 فرصت فردا ز دیوان ازل نآمد تو را میتوانی کن تو کار خویش امروز احتیاط
4 در سلوک عاشقی تمکین بود شرط ادب بارگاه عشق نبود جای هزل و انبساط
5 زال دنیا را که مردان سه طلاقش دادهاند غره مکرش مشو بینی به گوش او قراط
6 عاقبت پیچید به پایت رشته دام اجل مسلخ دنیا که از شام و سحر دارد قماط
7 طغرل از جام ازل با قسمت خود راضیام زهر غم باشد نصیبم از قضا جای قباط