تا قضا زد خیمه هستی درین از طغرل احراری غزل 204

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط

1 تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط شهد جام عیش را با زهر غم کرد اختلاط

2 راحتی نبود به کس در محنت‌آباد جهان جای آسایش نباشد صحن و بام این رباط

3 فرصت فردا ز دیوان ازل نآمد تو را می‌توانی کن تو کار خویش امروز احتیاط

4 در سلوک عاشقی تمکین بود شرط ادب بارگاه عشق نبود جای هزل و انبساط

5 زال دنیا را که مردان سه طلاقش داده‌اند غره مکرش مشو بینی به گوش او قراط

6 عاقبت پیچید به پایت رشته دام اجل مسلخ دنیا که از شام و سحر دارد قماط

7 طغرل از جام ازل با قسمت خود راضی‌ام زهر غم باشد نصیبم از قضا جای قباط

عکس نوشته
کامنت
comment