- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشستهای که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکستهای
2 نبری ز خیال کسان حسد نکنی تخیل ظلم و کد که ز دستهای دعای بد بهکمین تیغ دو دستهای
3 سر و برگ عشرت صد چمن به حضور غنچه نمیرسد تو بهار رونق خلد شو ز همان دلیکه نخستهای
4 به حضور بارگه ادب ستم است دم زدن از طلب تک و تازگرد نفس مبر به دریکه آینه بستهای
5 زگل تعلق این چمن بهکجاست لالهٔگوش من چو سحر به دام و قفس متن نفسی و از همه رستهای
6 ز فضولی هوس بقا شدهای به عبرتی آشنا مژهگر رسد به خم حیا چو خیال ز آینه جستهای
7 نه قوی است مجمع طاقتت نه حواس رابطه جرأتت به کف تو وهم ازین چمن گل چیده داری و دستهای
8 نفس از کشاکش مدح و ذم چقدر برآردت از عدم به تأمل از چه گره خوری که چو رشتهٔ بگسستهای
9 چه بلاست بیدل بیخبر که به ناله هرزه شدی سمر همه راست درد شکست و تو که به بیدلی چه شکستهای