به پاسبانی یک قطره آب گوهر از قصاب کاشانی غزل 184

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش

1 به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش به هر دو دست نگهدار چون صدف سر خویش

2 خوش آن زمان که به قصد هوای کشور خویش گهی برون ز شکاف قفس کنم سر خویش

3 نشد نشاط نصیبم چو صید دام شدم مگر به وقت طپیدن به هم زنم پر خویش

4 گهی بداد ز دستم گهی بدرد از پا چه‌ها نمی‌کشم از دست نفس کافر خویش

5 رود چو خامه سرش یک قلم به باد فنا قدم هرآنکه گذارد برون ز مسطر خویش

6 عجب مبین که سر ما به آسمان ساید از آنکه داغ تو را کرده‌ایم افسر خویش

7 تو قدر دل چه شناسی که در محیط، صدف چه احتمال که داند بهای گوهر خویش

8 ز جور دهر به تنگ آمدم بسی قصاب بریم درددل خویش را به داور خویش

عکس نوشته
کامنت
comment