1 به پاسخ بدو گفت کای سرفراز ببایدت بردن مرو را نماز
2 چو فرزند گشتاسب را سر نهی بماند به تو تاج و تخت مهی
3 وگر سر بپیچی گزند آیدت سرنامور زیر بند آیدت
1 دگر گفت کای بحر دانشوری تو فرهنگیان را یکایک سری
2 درختی شنیدم همه برشده زاشیا یکایک فراتر شده
1 سرماه فرمود تا کرنای دمیدند و برداشت لشکر زجای
2 جوانی سرافراز با رای وکام ابا پهلوان، خویش و دستور نام
1 ایا دوستداران والا گهر زمن بشنوید این چنین سر به سر
2 زنو آورم داستانی زپی زهندوستان آورم ملک ری