1 به پاسخ بدو گفت کای سرفراز ببایدت بردن مرو را نماز
2 چو فرزند گشتاسب را سر نهی بماند به تو تاج و تخت مهی
3 وگر سر بپیچی گزند آیدت سرنامور زیر بند آیدت
1 چو تاریکی شب پدیدار شد سپه را زسر،رزم و پیکار شد
2 فروهشت در کوه چون پر زاغ برافروخت کیوان زکوکب چراغ
1 ببستند مه را به مریخ عقد به مفلس بدادند آن گنج نقد
2 چو بودش به زور وهنر دستبرد زمیدان جهان گوی خوبی ببرد
1 که گر می پذیری درین صیدگاه کنی سربلندم در این جایگاه
2 یک امروز و فردا هم اینجا بیا تو مهمان مایی و ما کدخدا