1 پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم
2 چون باده تو خوردم من محو چون نگردم تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم
3 بگشا دهان خود را آن قند بیعدد را عذر ار نمیپذیری من عشوه می پذیرم
4 دانی که از چه خندم از همت بلندم زیرا به شهر عشقت بر عاشقان امیرم
5 با عشق لایزالی از یک شکم بزادم نوعشق می نمایم والله که سخت پیرم
6 آن چشم اگر گشایی جز خویش را نشایی ور این نظر گشایی دانی که بینظیرم
7 اندر تنور سردان آتش زنم چو مردان و اندر تنور گرمان من پختهتر خمیرم
8 در لطف همچو شیرم اندر گلو نگیرم تا در غلط نیفتی گر شور چون پنیرم
9 در عشق شمس تبریز سلطان تاجدارم چون او به تخت آید من پیش او وزیرم