-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن دلتنگ و روگشاده خود را بکار بستن
2 گر از نسق فتاده است احوال ما چه نقصان عقد گهر ز قیمت کی افتد از گسستن
3 بیماری غم او آن ناتوانی آرد کز ضعف کس نیارد پرهیز را شکستن
4 از سیل گریه آخر دل را کدورت افزود آورد روسیاهی آخر بآب شستن
5 در گوشم این در پند، از پیر گوشه گیر است دام است صحبت خلق باید زدام جستن
6 گفتی کزین تک و دو کی می رسی بآرام روزی که زی تیغش روزی شود نشستن
7 در ملک خاکساری رسمی است اهل دل را در صدر هر چه گم شد در آستانه جستن
8 دنیا خیال و خوابیست، این خواب نزد دانا آسایشی ندارد بهتر ز چشم بستن
9 باشد کلیم اگرچه شیشه دل و تنک ظرف چون توبه تاب دارد در بستن و شکستن