تا دوخت چاره گر جگر چارپاره از غالب دهلوی غزل 21

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را

1 تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را از بخیه خنده بر دم تیغ ست چاره را

2 با اضطراب دل ز هر اندیشه فارغم آسایشی ست جنبش این گاهواره را

3 چون شعله هم ز روی تو پیداست خوی تو تا کی به تاب باده فریبی نظاره را

4 سرگرم مهر شد دل چرخ ستیزه خو چندان که داغ کرده جبین ستاره را

5 دانی که ریگ باده غم روان چراست؟ اینجا گسسته اند عنان شماره را

6 گیتی ز گریه ام ته و بالاست بعد ازین جویند در میانه دریا کناره را

7 ای لذت جفای تو در خاک بعد مرگ با جان سرشته حسرت عمر دوباره را

8 جوهر دمید ز آینه دلخسته تا کجا دزدد به خود ز بیم نگاهت اشاره را؟

9 خونم ستاده بود به درد فسردگی دل داد پایمردی تیغت گدازه را

10 شمع از فروغ چهره ساقی در انجمن چون گل به سرزده ست ز مستی نظاره را

11 بنگر نخست تا ستم از جانب که بود با شیشه داوری پی داد است خاره را

12 داغم ز بخت گر همه اوج اثر گرفت آه از سپهر ریخت به فرقم اشاره را

13 غالب مرا ز گریه نوید شهادتی ست کاین سبحه رنگ داد به خون استخاره را

عکس نوشته
کامنت
comment