- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را از بخیه خنده بر دم تیغ ست چاره را
2 با اضطراب دل ز هر اندیشه فارغم آسایشی ست جنبش این گاهواره را
3 چون شعله هم ز روی تو پیداست خوی تو تا کی به تاب باده فریبی نظاره را
4 سرگرم مهر شد دل چرخ ستیزه خو چندان که داغ کرده جبین ستاره را
5 دانی که ریگ باده غم روان چراست؟ اینجا گسسته اند عنان شماره را
6 گیتی ز گریه ام ته و بالاست بعد ازین جویند در میانه دریا کناره را
7 ای لذت جفای تو در خاک بعد مرگ با جان سرشته حسرت عمر دوباره را
8 جوهر دمید ز آینه دلخسته تا کجا دزدد به خود ز بیم نگاهت اشاره را؟
9 خونم ستاده بود به درد فسردگی دل داد پایمردی تیغت گدازه را
10 شمع از فروغ چهره ساقی در انجمن چون گل به سرزده ست ز مستی نظاره را
11 بنگر نخست تا ستم از جانب که بود با شیشه داوری پی داد است خاره را
12 داغم ز بخت گر همه اوج اثر گرفت آه از سپهر ریخت به فرقم اشاره را
13 غالب مرا ز گریه نوید شهادتی ست کاین سبحه رنگ داد به خون استخاره را