تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما از کلیم غزل 20

تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما

1 تا پیش پای بیند دور از تو دیده ما نزدیک کرده ره را پشت خمیده ما

2 از سیل گریه ما آفت زبسکه دیده است ناید بروی ما باز رنگ پریده ما

3 زآسایشی که دارد رفته بخواب راحت در دامن قناعت پای کشیده ما

4 پیوند آشنائی از نیک و بد بریدیم نه گل نه خار گیرد دامان چیده ما

5 دارد زاشگ و مژگان آب روان و سبزه از دل اگر بتنگی، بنشین بدیده ما

6 تا در زمین رسیده باران شرار گردد در مزرع امید آفت رسیده ما

7 دارد بسیر گیتی همچون سخن رفیقی دلگیر از سفر نیست نام دودیده ما

8 زلف بپا فتاده، تأثیر آن همین است کافتد کلیم در پا جیب دریده ما

عکس نوشته
کامنت
comment