- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به صنعا درم طفلی اندر گذشت چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
2 قضا نقش یوسف جمالی نکرد که ماهی گورش چو یونس نخورد
3 در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند
4 نهالی به سی سال گردد درخت ز بیخش بر آرد یکی باد سخت
5 عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت که چندین گلاندام در خاک خفت
6 به دل گفتم ای ننگ مردان بمیر که کودک رود پاک و آلوده پیر
7 ز سودا و آشفتگی بر قدش برانداختم سنگی از مرقدش
8 ز هولم در آن جای تاریک و تنگ بشورید حال و بگردید رنگ
9 چو باز آمدم زآن تغیر به هوش ز فرزند دلبندم آمد به گوش:
10 گرت وحشت آمد ز تاریک جای به هش باش و با روشنایی در آی
11 شب گور خواهی منور چو روز از اینجا چراغ عمل برفروز
12 تن کارکن میبلرزد ز تب مبادا که نخلش نیارد رطب
13 گروهی فراوان طمع ظن برند که گندم نیفشانده خرمن برند
14 بر آن خورد سعدی که بیخی نشاند کسی برد خرمن که تخمی فشاند