تا کشد از رخ نقاب آن ماه از طغرل احراری غزل 273

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمین‌ساق من

1 تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمین‌ساق من غوطه در حیرت زند این دیده مشتاق من

2 طاق ابرویش بدیدم جفت کلفت شد دلم رفت در سودای او بر باد جفت و طاق من!

3 بر سرم افتاده تا سودای آن شیرین‌سخن می‌سزد بر کهکشان پهلو زند قلپاق من!

4 ماش دل دادیم چون گندم به عشق او نخود قسمت سیمرغ غم شد ارزن و قوناق من

5 گوشت از تن رفت آخر در هوای وصل او ماند در صحرای هجران استخوان قاق من!

6 تا بدیدم ساق سیمینش دلم بیمار شد حبذا قربان ساق او تن ناساق من!

7 در جهان مثل قدش چاقم نمی‌گیرد دگر بس که چون سرو قد او راست باشد چاق من

8 از کمان با ضرب بازو راست تیر آید برون شد رقیب کج‌سعادت راست از شلاق من

9 طغرل اوج کمالم صید معنی می‌کنم لفظ بی‌معنی بود بی‌جا مکن اطلاق من!

عکس نوشته
کامنت
comment