- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به افسون بخت من چین از جبین باز نگشاید بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید
2 چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید
3 همین فرق است از منصور تا من که آن چنان خوارم که بهر سوختن هم کس مرا از دار نگشاید
4 زمن هر ذره خواهان غم و ترسم که چون جایی هجوم مشتری شد کاروانی بار نگشاید
5 هوسناکان وصال دوست می جویند عاشق را سرت گردم، گره بر کار زن تا کار نگشاید