-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو
2 ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد که سود تست سود من، زیان من زیان تو
3 تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت تو گردیدی و گردیدم، تو آن من، من آن تو
4 غلط کردم، نه آن گنجی که در آغوش من گنجی مرا این بس که در گنجم به کنجی در جهان تو
5 سر از خاک زمینم بر ندارد آسمان هرگز اگر ساکن خودم خواند زمین و آسمان تو
6 لبت میپرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهان تو
7 گمان بردی که برگشتم به جور از آستانت من؟ بلی در حق مسکینان خود این باشد گمان تو
8 دل از ما خواستی، جانا، دریغی نیست دل، لیکن چو روی از ما نمیپوشی، کسی باید ضمان تو
9 از آن حشمت که میبینم نخواهد هیچ کم گشتن فقیری گر بیاساید زمانی در زمان تو
10 تو با آن حس و زیبایی نگردی هم نشین من که از خواری و گمراهی نمییابم نشان تو
11 رخت را شد به جان و دل خریدار اوحدی، لیکن بدین سرمایه چون گردد کسی گرد دکان تو؟