- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به من آن بیوفا یارب که بادا خاطر شادش نمیدانم تغافل میکند یا رفتم از یادش
2 خدا داند که مرغ بیپر دل را چه پیش آید که صیادش گرفت و نیم بسمل کرد و سر دادش
3 نشد چون دل خموش از ناله در بزم تو دانستم که بلبل در چمن از بیم هجرانست فریادش
4 نمردم گر ز هجر امشب مرنج از من که جان دادن بود دشوار صیدی را که بر سر نیست صیادش
5 شکستی چون دل ما را به تعمیرش چه میکوشی که چون این خانه ویران گشت نتوان کرد آبادش
6 طبیب از بس که میخندد به بخت خویش میترسم برد این خنده آخر گریه دلتنگی از یادش