تا دل نظری به حال خود کرد
1
تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد
2
گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد
3
گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد
4
آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد
5
افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد