به ترک وصل آن تنگ شکر از اوحدی مراغه‌ای غزل 612

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان

1 به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان چو او باشد بغیر از او نظر کردن، توان؟ نتوان

2 ز سودای کنار او حذر می‌کردم از اول کنون چون در میان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوان

3 سرم در دام و تن در قید و دل دربند مهر او مسلمانان، درین حالت سفر کردن توان؟ نتوان

4 غریبی، مفلسی گر با کسی دلبستگی دارد بدین تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوان

5 به جرم آنکه این دل میل خوبان می‌کند، وقتی دل بیچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوان

6 ز قوس ابروان چشمش چو تیر از غمزه اندازد بغیر از دیده تیرش را سپر کردن، توان؟ نتوان

7 به زاری پیکر عشق از رخ او نور می‌گیرد چنان رخ را قیاسی با قمر کردن، توان؟ نتوان

8 مرا گوید: حدیث من مگو، دیگر چه می‌گویی؟ حدیث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوان

9 ازان لب اوحدی گر بوسه‌ای بستد شبی پنهان چه گویی؟ عالمی را زان خبر کردن، توان؟ نتوان

عکس نوشته
کامنت
comment