1 تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد عشق ترا مشکل کاری به نوا باشد
2 شمشماد همی لرزد چون بید ز بالایت بالای چنین، رعنا در شهر بلا باشد
3 زینسان که گریبانم بگرفت غم عشقت این خرقه که میبینی یک روز قبا باشد
4 من میکنم آن طاعت کز بنده سزد، لیکن شرطست که نگریزی، گر روز جزا باشد
5 خلقی ز پیت پویان، مهر تو به جان جویان زین جمله دعا گویان تا بخت کرا باشد؟
6 آب غم عشق تو بگذشت ز سر ما را وآنگه تو ز بیرحمی بگذاشته تا: باشد
7 لعلت نکند سعیی در چارهٔ کار من بیچاره کسی کو را کاری به شما باشد
8 غم را که بها نبود در شهر کسان هرگز آن روز که من جویم شهریش بها باشد
9 گر خوب شود کاری، از طلعت خود گیری ور زشت شود، تاوان بر طالع ما باشد
10 گفتی که: روا گردد از من همه حاجتها مرد اوحدی از عشقت، آخر چه روا باشد؟