-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند ستم رسیده باشم چون سایه ز خود رمیده باشم
2 لب بسته گلو گرفته چون نای نالان و ستم رسیده باشم
3 انصاف بده چرا ننالم کانصاف ز کس ندیده باشم
4 چند از سگ ابلق شب و روز افتادهٔ سگ گزیده باشم
5 چند از پی آبدست هر خس چون بلبله قد خمیده باشم
6 تا کی چو ترازو از زبانی در گردن زه کشیده باشم
7 طیار شوم زبان ببرم تا راست روی گزیده باشم
8 چون صبح و محک به راست گویی گویای زبان بریده باشم
9 گوئی که ز غم مجوش و مخروش این پند بسی شنیده باشم
10 درجوش و خروش ابر و بحرم نتوانم کرمیده باشم
11 خاقانی دلفکارم آری اندیک نه شوخدیده باشم