1 به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔچون خور ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر
2 ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر گردون ز اشک چشمهٔ چشمم بمیرد آتش اختر
3 به صید عاشق بیدل گشاده زلف تو چنگل به صید بیدل مسکین کشیده چشم تو خنجر
4 شکنج سنبل پست تو گنج صورت و معنی فریب نرگس مست تو زیب جامه و زیور
5 ز جام حقهٔ لعلت گشوده چشمهٔ حیوان ز دام حلقهٔ زلفت دمیده نکهت عنبر
6 نهاده نرگس شنگت تراز کسوت شوخی گشاده پستهٔ تنگت کساد کیسهٔ شکر
7 ز رنگ پنجهٔ نازک نموده دست تو گل رخ بر آب چهرهٔ رنگین نهاده حسن تو دلبر:
8 بیاض ساعد سیمین به خون این دل خسته سواد طرهٔ مشکین به قتل این تن لاغر
9 به عیب من مکن آهنگ و جیب و دامن من بین: چو روی اوحدی از غم به خون دیده و دل تر