که دهد مرا از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 122

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی

1 که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

2 نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

3 بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی

4 مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»

5 بکدام سعی و کوشش به تو می توان رسیدن مگر آنکه چهره بگشائی و سوی خود کشانی

6 نه به جد و جهد مردی به مراد خود رسیدم نه ز احتمال هجران به وصال خود رسانی

7 نه مرا مجال درگاه تو تا بسر بیایم نه تو آمدی که تا سر فکنم بمژدگانی

8 من و حسرت تو خوردن من و از غم تو مردن چه در از غمت نیاسود چه سود زندگانی

9 من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار جانی

10 چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل من و بعد از این تحمل، تو و هرچه می توانی

11 دل مفتقر ز خونابۀ غصۀ تو سر خوش ز تو درد، عین درمان، و غم تو شادمانی

عکس نوشته
کامنت
comment