- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی چون قلم گرد سر کویش به سر گردم همی
2 بهر آن بو تا که خورشیدی به دست آرم چنو من به گرد کوی خیره خیره برگردم همی
3 پس چو میدان فلک را نیست خورشیدی چو تو چون فلک هر روز گرد خاک در گردم همی
4 آبروی عاشقان در خاکپایش تعبیهست خاکپایش را ز بهر آب سر گردم همی
5 از پی گرد سم شبدیز او وقت نثار گه ز دیده سیم و گه از روی زر گردم همی
6 روی تا داریم به کویش در بهشتم در بهشت چون ز کویش بازگردم در سقر گردم همی
7 که گهی از شرمتر گردم ز خشم آوردنش بلعجب مردی منم کز خشم تر گردم همی
8 گر هنوز از دولبش جویم غذا نشگفت از آنک در هوای عشقش اکنون کفچه بر گردم همی
9 تا چو شیر اورخ به خون دارد من از بهر غذاش همچو ناف آهو از خون بارور گردم همی
10 روی زورد من ز عکس روی چون خورشید اوست زان چو سایه گرد آن دیوار و در گردم همی
11 گر چه هستم با دل آهوی ماده وقت ضعف چون ز عشقش یادم آید شیر نر گردم همی
12 هر چه پیشم پوستین درد همی نادر تر آنک من سلیم از پوستینش سغبهتر گردم همی
13 با سنایی و سنایی گشتم اندر عشق او باز در وصف دهانش پر درر گردم همی