تا بکی در کنج خلوت از بابافغانی شیرازی غزل 398

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم

1 تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم

2 در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم تا نگه کردیم پنداری که بیرون دریم

3 در حقیقت رند و زاهد هر دو نزدیک همند مشکلست اینجا تفاوت بلکه از یک جوهریم

4 صحبت زاهد خوشست اما گلستان دلکشست چند در یک خانه بنشینیم و درهم بنگریم

5 ذره بر افلاک رفت و ما بخاک افتاده خوار با چنین مهر و وفا از ذره یی ناقصتریم

6 عارفی باید که سر عشق دریابد تمام فهم ما دورست ازین معنی که رند و ابتریم

7 مجلس عشقست کوته کن فغانی درد دل این حرارت جای دیگر بر که ما خود اخگریم

عکس نوشته
کامنت
comment