- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم
2 در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم تا نگه کردیم پنداری که بیرون دریم
3 در حقیقت رند و زاهد هر دو نزدیک همند مشکلست اینجا تفاوت بلکه از یک جوهریم
4 صحبت زاهد خوشست اما گلستان دلکشست چند در یک خانه بنشینیم و درهم بنگریم
5 ذره بر افلاک رفت و ما بخاک افتاده خوار با چنین مهر و وفا از ذره یی ناقصتریم
6 عارفی باید که سر عشق دریابد تمام فهم ما دورست ازین معنی که رند و ابتریم
7 مجلس عشقست کوته کن فغانی درد دل این حرارت جای دیگر بر که ما خود اخگریم